امروز جمعه، �يلم
â€�ياÙ�تن Ù�ارستر“ رو ديم. â€�شون كانري“ نقش نويسندهâ€�â€�اي منزوي رو داشت كه تمام شهرتش رو مديون تنها اثر منتشرهâ€�ÙŠ خود در پنجاه سال پيش بود. گمشدهâ€�اي از تبار اسكاتلندي با تكاپوهاي بسيار در جواني Ùˆ جنگ جهاني كه تنها گوشه نشيني در طبقهâ€�ÙŠ بالاي يك آپاتمان در نيويورك رو برگزيده بود Ùˆ دنيا را از پنجرهâ€�ÙŠ اتاق خود نگاه ميâ€�كرد. پنجرهâ€�اي كه هر روز اونرو با دقت پاك كرده Ùˆ گهگاه با دوربين Ù�يلمبرداري به انسانهاي مشغول Ùˆ كوچك نگاهي ميâ€�كرد Ùˆ بيشتر پي نشانهâ€�هايي از Øيات طبيعي گمشدهâ€�ÙŠ پرندگان در ميان ديوارهاي بيجان Ùˆ آدمهاي بيâ€�Ø±ÙˆØ Ù…ÙŠâ€�گشت. داستان بر سر درگيري اون با نوجواني سياهâ€�پوست بنام â€�جمال“ بود با استعداد نويسندگي زياد، كه سعي در رخنه كردن در زندگي Ù�ارستر داشت. نويسندهâ€�اي كه او همهâ€�جا نام او رو ميâ€�شنيد اما كسي نميâ€�دانست كجاست.
.
Ù�يلم زيبايي بود، هرچند كه مقداري Ù�ضاي هاليوودي تونسته بود در داستان Ù�يلم Ù†Ù�وذ كنه اما اگر بيننده توجه خودش رو روي Ù�ارستر Ùˆ نه جمال متمركز ميâ€�كرد پي به داستان پنهان اما زيباتري ميâ€�برد از جنس زندگي Ùˆ مرگ. از جنس رنجهاي نهÙ�ته در پستوهاي Øيات. از نوع رسيدن به اوج Ùˆ ماندن كه: اكنون Ú†Ù‡ كنم؟ روبروشدن با رنج جاودانگي. Ùˆ اينكه در اين Øالت روØÙŠ چگونه Øتي كوچكترين اتÙ�اقات روزمره نيز قابل توجه ميâ€�شوند. Ùˆ چگونه يك تÙ�كر غني كه توانايي تØليل عميق از Øوادث روزمره را دارد ميâ€�تواند ريشهâ€�هاي Øيات Ùˆ Ù�لسÙ�Ù‡â€�ÙŠ اون رو بيرون بكشد.
بازي �كانري“ �يلم گيرايي ساخته بود.