Ù�لك پير دوتايي، پر از سØر Ùˆ دغايي - - × - - به اقبال جوان تو ازين دام بجستم
شب و روز دويدم، ز شب و روز بريدم - - × - - وزين چرخ بپرسيد كه چون تير بجستم
ز تاخير بود آ�ت و تعجيل ز شيطان - - × - - ز تعجيل دلم رست و ز تاخير بجستم
ز خون بود غذا اول و آخر شد شير - - × - - چو دندان خرد ر‘ست ار آن شير بجستم
پي نان بدويدو يكي چند به تزوير - - × - - خدا داد غذايي كه ز تزوير بجستم
خمش باش خمش باش به ت�صيل مگو بيش! - - × - - ز ت�سير بگويم كه ز ت�� سير بجستم
-مولوي- با اندكي تغيير